زنهار، زینهار، الحذر، بترس از خدا. در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود، تو را به خدا، برای خدا. در مقام اصرار به کار می رود، عجبا، شگفتا. در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند
زنهار، زینهار، الحذر، بترس از خدا. در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود، تو را به خدا، برای خدا. در مقام اصرار به کار می رود، عجبا، شگفتا. در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند
خدا گواه است. گونه ای قسم است. گویا مخفف ’شهد اﷲ انه لا اله الا هو’ بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند: چون برای سپهر برخوانند شهد اﷲ و دخنه برفکنند. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
خدا گواه است. گونه ای قسم است. گویا مخفف ’شهد اﷲ انه لا اله الا هو’ بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند: چون برای سپهر برخوانند شهد اﷲ و دخنه برفکنند. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجۀ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232)
تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجۀ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232)
بترس از خدای. (زمخشری). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق، یعنی احذروا اﷲ (بترسید از خدا). این جمله را درجایی که کسی کاری بکند یا سخنی بگوید که مناسب وی نبوده باشد استعمال کنند چنانکه در حدیث آمده: اﷲاﷲ فی اصحابی. (از آنندراج). زنهار. زینهار. الحذر. الامان. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 93 شود: با آنکه بی نظیر است از روشنان گیتی زنهار تا نخوانی اﷲش اﷲاﷲ. سنائی. گفتم اﷲاﷲ یا امیرالمؤمنین که این خونی است ناحق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). پیلبانان همه خرمای من رایگان میبرند، اﷲاﷲ خداوند فریاد رسد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 458). لیک اﷲاﷲ ای قوم خلیل تا نباشد خوردتان فرزند پیل. مولوی. اﷲاﷲ درمیا در خون خویش تکیه کم کن بر دم و افسون خویش. مولوی. اﷲاﷲ با چنین کفر دوتو چون قبولت میکند اکرام او! مولوی. اﷲاﷲاﷲ ای وافی مرید گرچه درتقلید هستی مستفید، تا نگویی دیدم آن شه میگریست من چو او بگریستم کاین منکریست. مولوی. پیش ما رسم شکستن نبودعهد و وفا را اﷲاﷲ تو فراموش مکن جانب ما را. سعدی. ما دگر کس نگرفتیم بجای تو ندیم اﷲاﷲ تو فراموش مکن عهد قدیم. سعدی. گفت اﷲاﷲ چه جای این سخن است ! سعدی (گلستان). ، فارسی زبانان در مقام تعجب نیز استعمال میکنند، کذا قال العلامه الاحراری. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). عجبا. یاللعجب. شگفتا. برای تعجب آرند مانند سبحان اﷲ و اﷲ اکبر: اﷲاﷲ این چه حال است ای عزیز اینچنین بیهوش گشتی از چه چیز! مولوی. عاشق و مستی و بگشاده زبان اﷲ اﷲ چون شتر بر نردبان ! مولوی. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت اﷲاﷲ که تلف کرد و که اندوخته بود؟! حافظ. نه اشک روان نه رخ زردی اﷲاﷲ تو چه بیدردی ! بهائی. چه گویم آن ذقن را اﷲاﷲ طلوع مشتری در آخر مه. هلالی (از آنندراج). ، کلمه تحریض. هنگام تحریض به شتاب گویند. العجل. البدار: اﷲاﷲجمله فرزندان بیار کاین زمان گلشن است و نوبهار. مولوی. اﷲاﷲ فتاد در موشان که بگیرید پهلوانانا. عبید زاکانی. ، برای خدا. ترا بخدا، متضمن معنی حث و اصرار است: اﷲاﷲ یک نظر بر ما فکن لاتقنطنا فقد طال الحزن. مولوی. دست او بگرفت سه کرت بعهد کاﷲاﷲ زو بیا بنمای جهد. مولوی. ای که چون تو در زمانه نیست کس اﷲاﷲ خلق را فریاد رس. مولوی. ، بمعنی حاشا نیز آمده. (از آنندراج) : اﷲاﷲ محرم راز تو سازم حرف و صوت وین زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سر زده ست. وحشی (از آنندراج)
بترس از خدای. (زمخشری). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق، یعنی احذروا اﷲ (بترسید از خدا). این جمله را درجایی که کسی کاری بکند یا سخنی بگوید که مناسب وی نبوده باشد استعمال کنند چنانکه در حدیث آمده: اﷲاﷲ فی اصحابی. (از آنندراج). زنهار. زینهار. الحذر. الامان. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 93 شود: با آنکه بی نظیر است از روشنان گیتی زنهار تا نخوانی اﷲش اﷲاﷲ. سنائی. گفتم اﷲاﷲ یا امیرالمؤمنین که این خونی است ناحق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). پیلبانان همه خرمای من رایگان میبرند، اﷲاﷲ خداوند فریاد رسد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 458). لیک اﷲاﷲ ای قوم خلیل تا نباشد خوردتان فرزند پیل. مولوی. اﷲاﷲ درمیا در خون خویش تکیه کم کن بر دم و افسون خویش. مولوی. اﷲاﷲ با چنین کفر دوتو چون قبولت میکند اکرام او! مولوی. اﷲاﷲاﷲ ای وافی مرید گرچه درتقلید هستی مستفید، تا نگویی دیدم آن شه میگریست من چو او بگریستم کاین منکریست. مولوی. پیش ما رسم شکستن نبودعهد و وفا را اﷲاﷲ تو فراموش مکن جانب ما را. سعدی. ما دگر کس نگرفتیم بجای تو ندیم اﷲاﷲ تو فراموش مکن عهد قدیم. سعدی. گفت اﷲاﷲ چه جای این سخن است ! سعدی (گلستان). ، فارسی زبانان در مقام تعجب نیز استعمال میکنند، کذا قال العلامه الاحراری. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). عجبا. یاللعجب. شگفتا. برای تعجب آرند مانند سبحان اﷲ و اﷲ اکبر: اﷲاﷲ این چه حال است ای عزیز اینچنین بیهوش گشتی از چه چیز! مولوی. عاشق و مستی و بگشاده زبان اﷲ اﷲ چون شتر بر نردبان ! مولوی. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت اﷲاﷲ که تلف کرد و که اندوخته بود؟! حافظ. نه اشک روان نه رخ زردی اﷲاﷲ تو چه بیدردی ! بهائی. چه گویم آن ذقن را اﷲاﷲ طلوع مشتری در آخر مه. هلالی (از آنندراج). ، کلمه تحریض. هنگام تحریض به شتاب گویند. العجل. البدار: اﷲاﷲجمله فرزندان بیار کاین زمان گلشن است و نوبهار. مولوی. اﷲاﷲ فتاد در موشان که بگیرید پهلوانانا. عبید زاکانی. ، برای خدا. ترا بخدا، متضمن معنی حث و اصرار است: اﷲاﷲ یک نظر بر ما فکن لاتقنطنا فقد طال الحزن. مولوی. دست او بگرفت سه کرت بعهد کاﷲاﷲ زو بیا بنمای جهد. مولوی. ای که چون تو در زمانه نیست کس اﷲاﷲ خلق را فریاد رس. مولوی. ، بمعنی حاشا نیز آمده. (از آنندراج) : اﷲاﷲ محرم راز تو سازم حرف و صوت وین زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سر زده ست. وحشی (از آنندراج)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: اَیم ُ اﷲ. ایم ُ اﷲ و اَیمَن ُ اﷲ یا اَیمِن ُ اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). : چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند. خاقانی. شیب سرتازیانه ش از قدر حبل اﷲ شه طغان ببینم. خاقانی. حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان. خاقانی. خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ که ز حبل اللهش طناب کند. خاقانی
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). : چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند. خاقانی. شیب سرتازیانه ش از قدر حبل اﷲ شه طغان ببینم. خاقانی. حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان. خاقانی. خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ که ز حبل اللهش طناب کند. خاقانی
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 ه. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 هَ. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
زمین خدا زمین خدا ملک خدا (ماخوذ از آیه 99 سوره 4 نسا: (قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها) ملائکه جواب دهند: الم تکن ارض الله واسعه: آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. (مثنوی)
زمین خدا زمین خدا ملک خدا (ماخوذ از آیه 99 سوره 4 نسا: (قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها) ملائکه جواب دهند: الم تکن ارض الله واسعه: آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. (مثنوی)
زندگی او را خدا دراز کند خدای درازکناد 00، یا اطال الله بقا ک 0 خدای بقای ترا دراز کناد (دعا)، یااطال الله بقا ه 0 خدای دراز کناد بقای او را: خسروا ایران ملک الجبال اطال الله بقا ه . . 00 یااطال الله عمره 0 خدای دراز کناد زیست او را، 00 ابوبکربن ابی نصرازاطال الله عمره
زندگی او را خدا دراز کند خدای درازکناد 00، یا اطال الله بقا ک 0 خدای بقای ترا دراز کناد (دعا)، یااطال الله بقا ه 0 خدای دراز کناد بقای او را: خسروا ایران ملک الجبال اطال الله بقا ه . . 00 یااطال الله عمره 0 خدای دراز کناد زیست او را، 00 ابوبکربن ابی نصرازاطال الله عمره
خدایش بر کشد (جمله فعلی خدایی) خدای بالابراد، یا اعلی الله درجته. خدا مرتبه او را بالا بردخ یا اعلی الله درجتهما. خدا مرتبه آن دورا بالا برد: اعلی الله درجتهما ولقن یوم الحساب حجتهما. یا اعلی الله رایه. خدا رای (تدبیر) او را بلند کناد، یا اعلی الله رایه و رایته. خدای رای (تدبیر) ورایت (درفش) او را بلند گرداناد، امروز که زمانه در طاعت و فلک درمتابعت رای ورایت خداوند عالم... اعلی رایه و رایته... آمده است. یا اعلی الله مقامه. خدای مقام او رابالابراد (در بهشت)، (دعایی است که برای علمای بزرگ متوفی کنند)
خدایش بر کشد (جمله فعلی خدایی) خدای بالابراد، یا اعلی الله درجته. خدا مرتبه او را بالا بردخ یا اعلی الله درجتهما. خدا مرتبه آن دورا بالا برد: اعلی الله درجتهما ولقن یوم الحساب حجتهما. یا اعلی الله رایه. خدا رای (تدبیر) او را بلند کناد، یا اعلی الله رایه و رایته. خدای رای (تدبیر) ورایت (درفش) او را بلند گرداناد، امروز که زمانه در طاعت و فلک درمتابعت رای ورایت خداوند عالم... اعلی رایه و رایته... آمده است. یا اعلی الله مقامه. خدای مقام او رابالابراد (در بهشت)، (دعایی است که برای علمای بزرگ متوفی کنند)
برای خدا برای خدا، خدا را، زنهار زنهار، الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته... . (عالم آرای عباسی)
برای خدا برای خدا، خدا را، زنهار زنهار، الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته... . (عالم آرای عباسی)
بسوی خدا بجانب خدا در راه خدا: آنگاه برانید تکاور بسوی شاه باپور و برادر بشتابید الی الله. کای شاه ملک افسر وی میر فلک جاه العبد و مافی یدی کان لمولاه. (ازمنظومه ای مذهبی شرح حال حربن یزید ریاحی)
بسوی خدا بجانب خدا در راه خدا: آنگاه برانید تکاور بسوی شاه باپور و برادر بشتابید الی الله. کای شاه ملک افسر وی میر فلک جاه العبد و مافی یدی کان لمولاه. (ازمنظومه ای مذهبی شرح حال حربن یزید ریاحی)