- اهل الله
- مردان متقی و پارسا
معنی اهل الله - جستجوی لغت در جدول جو
- اهل الله
- بندگان خوب خدا، مردان خدا، مردم پارسا و پرهیزکار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خداپور پسرخدا پورخدا
زمین خدا زمین خدا ملک خدا (ماخوذ از آیه 99 سوره 4 نسا: (قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها) ملائکه جواب دهند: الم تکن ارض الله واسعه: آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. (مثنوی)
شیرخدا، لقب علی علیه السلام 0، لقب حمزه سیداشهداء
نام خدا
ایمان بخدا، کتاب الله
زندگی او را خدا دراز کند خدای درازکناد 00، یا اطال الله بقا ک 0 خدای بقای ترا دراز کناد (دعا)، یااطال الله بقا ه 0 خدای دراز کناد بقای او را: خسروا ایران ملک الجبال اطال الله بقا ه . . 00 یااطال الله عمره 0 خدای دراز کناد زیست او را، 00 ابوبکربن ابی نصرازاطال الله عمره
خدایش بر کشد (جمله فعلی خدایی) خدای بالابراد، یا اعلی الله درجته. خدا مرتبه او را بالا بردخ یا اعلی الله درجتهما. خدا مرتبه آن دورا بالا برد: اعلی الله درجتهما ولقن یوم الحساب حجتهما. یا اعلی الله رایه. خدا رای (تدبیر) او را بلند کناد، یا اعلی الله رایه و رایته. خدای رای (تدبیر) ورایت (درفش) او را بلند گرداناد، امروز که زمانه در طاعت و فلک درمتابعت رای ورایت خداوند عالم... اعلی رایه و رایته... آمده است. یا اعلی الله مقامه. خدای مقام او رابالابراد (در بهشت)، (دعایی است که برای علمای بزرگ متوفی کنند)
برای خدا برای خدا، خدا را، زنهار زنهار، الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته... . (عالم آرای عباسی)
بسوی خدا بجانب خدا در راه خدا: آنگاه برانید تکاور بسوی شاه باپور و برادر بشتابید الی الله. کای شاه ملک افسر وی میر فلک جاه العبد و مافی یدی کان لمولاه. (ازمنظومه ای مذهبی شرح حال حربن یزید ریاحی)
مردمان قبله نامی است که به مسلمانان اطلاق شود
متمسکان بسنت سینیان مقابل به شیعه
کتابیان (جهودان ترسایان گبران) که جزیت پردازند و در پناه مسلمانان محفوظ باشند اقیلتهای مذهبی
سوگند خدا
خدا گواه است
زنهار، زینهار، الحذر، بترس از خدا. در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود، تو را به خدا، برای خدا. در مقام اصرار به کار می رود، عجبا، شگفتا. در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند
کتاب خدا، ایمان به خدا
مسلمانان، به اعتبار این که رو به قبله نماز می کنند
((اَ لُ ذِ مِّ))
فرهنگ فارسی معین
اهل کتاب، از یهود و نصارا و زردشتیان که جزیه پردازند و در پناه مسلمانان باشند
سایه خدا در شاهنامه نخستین فرمانروای خودکامه ای که خود را سایه خدا خوانده اسکندر است
اوست خدا اوست که خداست اوست خدا: شیر مردان چون گو زنان هوی اندر دهان وزهو الله برخدنگ آه پیکان دیده اند. (خاقانی)
اولیای خدا