جدول جو
جدول جو

معنی اهل الله - جستجوی لغت در جدول جو

اهل الله
بندگان خوب خدا، مردان خدا، مردم پارسا و پرهیزکار
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
فرهنگ فارسی عمید
اهل الله(اَ لُلْ لاه)
مردان متقی و پارسا: مردی از اهل اﷲ رسید و وقوف بمددی را به ایشان تلقین کرد. (انیس الطالبین ص 114). و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
اهل الله
مردان متقی و پارسا
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضل الله
تصویر فضل الله
(پسرانه)
لطف و توجه خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
کتاب خدا، ایمان به خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل قبله
تصویر اهل قبله
مسلمانان، به اعتبار این که رو به قبله نماز می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آل الله
تصویر آل الله
اولیای خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الله الله
تصویر الله الله
زنهار، زینهار، الحذر، بترس از خدا. در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود، تو را به خدا، برای خدا. در مقام اصرار به کار می رود، عجبا، شگفتا. در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ هَِ دَلْ لاه)
خدا گواه است. گونه ای قسم است. گویا مخفف ’شهد اﷲ انه لا اله الا هو’ بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند:
چون برای سپهر برخوانند
شهد اﷲ و دخنه برفکنند.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجۀ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه اَلْ لاه / اَلْ لَه اَلْ لَه)
بترس از خدای. (زمخشری). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق، یعنی احذروا اﷲ (بترسید از خدا). این جمله را درجایی که کسی کاری بکند یا سخنی بگوید که مناسب وی نبوده باشد استعمال کنند چنانکه در حدیث آمده: اﷲاﷲ فی اصحابی. (از آنندراج). زنهار. زینهار. الحذر. الامان. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 93 شود:
با آنکه بی نظیر است از روشنان گیتی
زنهار تا نخوانی اﷲش اﷲاﷲ.
سنائی.
گفتم اﷲاﷲ یا امیرالمؤمنین که این خونی است ناحق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). پیلبانان همه خرمای من رایگان میبرند، اﷲاﷲ خداوند فریاد رسد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 458).
لیک اﷲاﷲ ای قوم خلیل
تا نباشد خوردتان فرزند پیل.
مولوی.
اﷲاﷲ درمیا در خون خویش
تکیه کم کن بر دم و افسون خویش.
مولوی.
اﷲاﷲ با چنین کفر دوتو
چون قبولت میکند اکرام او!
مولوی.
اﷲاﷲاﷲ ای وافی مرید
گرچه درتقلید هستی مستفید،
تا نگویی دیدم آن شه میگریست
من چو او بگریستم کاین منکریست.
مولوی.
پیش ما رسم شکستن نبودعهد و وفا را
اﷲاﷲ تو فراموش مکن جانب ما را.
سعدی.
ما دگر کس نگرفتیم بجای تو ندیم
اﷲاﷲ تو فراموش مکن عهد قدیم.
سعدی.
گفت اﷲاﷲ چه جای این سخن است !
سعدی (گلستان).
، فارسی زبانان در مقام تعجب نیز استعمال میکنند، کذا قال العلامه الاحراری. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). عجبا. یاللعجب. شگفتا. برای تعجب آرند مانند سبحان اﷲ و اﷲ اکبر:
اﷲاﷲ این چه حال است ای عزیز
اینچنین بیهوش گشتی از چه چیز!
مولوی.
عاشق و مستی و بگشاده زبان
اﷲ اﷲ چون شتر بر نردبان !
مولوی.
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت
اﷲاﷲ که تلف کرد و که اندوخته بود؟!
حافظ.
نه اشک روان نه رخ زردی
اﷲاﷲ تو چه بیدردی !
بهائی.
چه گویم آن ذقن را اﷲاﷲ
طلوع مشتری در آخر مه.
هلالی (از آنندراج).
، کلمه تحریض. هنگام تحریض به شتاب گویند. العجل. البدار:
اﷲاﷲجمله فرزندان بیار
کاین زمان گلشن است و نوبهار.
مولوی.
اﷲاﷲ فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا.
عبید زاکانی.
، برای خدا. ترا بخدا، متضمن معنی حث و اصرار است:
اﷲاﷲ یک نظر بر ما فکن
لاتقنطنا فقد طال الحزن.
مولوی.
دست او بگرفت سه کرت بعهد
کاﷲاﷲ زو بیا بنمای جهد.
مولوی.
ای که چون تو در زمانه نیست کس
اﷲاﷲ خلق را فریاد رس.
مولوی.
، بمعنی حاشا نیز آمده. (از آنندراج) :
اﷲاﷲ محرم راز تو سازم حرف و صوت
وین زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سر زده ست.
وحشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ قِ لَ)
آنانکه رو به قبله نماز کنند. (آنندراج). مسلمان. مسلم
لغت نامه دهخدا
(اَ مُلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لُلْ لاه)
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). :
چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند
حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند.
خاقانی.
شیب سرتازیانه ش از قدر
حبل اﷲ شه طغان ببینم.
خاقانی.
حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان.
خاقانی.
خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لاه)
لقب عیسی مسیح نزد ترسایان،
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ تُلْ لاهْ)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 ه. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
سایه خدا در شاهنامه نخستین فرمانروای خودکامه ای که خود را سایه خدا خوانده اسکندر است
فرهنگ لغت هوشیار
اوست خدا اوست که خداست اوست خدا: شیر مردان چون گو زنان هوی اندر دهان وزهو الله برخدنگ آه پیکان دیده اند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهد الله
تصویر شهد الله
خدا گواه است
فرهنگ لغت هوشیار
کتابیان (جهودان ترسایان گبران) که جزیت پردازند و در پناه مسلمانان محفوظ باشند اقیلتهای مذهبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الله
تصویر ابن الله
خداپور پسرخدا پورخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارض الله
تصویر ارض الله
زمین خدا زمین خدا ملک خدا (ماخوذ از آیه 99 سوره 4 نسا: (قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها) ملائکه جواب دهند: الم تکن ارض الله واسعه: آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسد الله
تصویر اسد الله
شیرخدا، لقب علی علیه السلام 0، لقب حمزه سیداشهداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسم الله
تصویر اسم الله
نام خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
ایمان بخدا، کتاب الله
فرهنگ لغت هوشیار
زندگی او را خدا دراز کند خدای درازکناد 00، یا اطال الله بقا ک 0 خدای بقای ترا دراز کناد (دعا)، یااطال الله بقا ه 0 خدای دراز کناد بقای او را: خسروا ایران ملک الجبال اطال الله بقا ه . . 00 یااطال الله عمره 0 خدای دراز کناد زیست او را، 00 ابوبکربن ابی نصرازاطال الله عمره
فرهنگ لغت هوشیار
خدایش بر کشد (جمله فعلی خدایی) خدای بالابراد، یا اعلی الله درجته. خدا مرتبه او را بالا بردخ یا اعلی الله درجتهما. خدا مرتبه آن دورا بالا برد: اعلی الله درجتهما ولقن یوم الحساب حجتهما. یا اعلی الله رایه. خدا رای (تدبیر) او را بلند کناد، یا اعلی الله رایه و رایته. خدای رای (تدبیر) ورایت (درفش) او را بلند گرداناد، امروز که زمانه در طاعت و فلک درمتابعت رای ورایت خداوند عالم... اعلی رایه و رایته... آمده است. یا اعلی الله مقامه. خدای مقام او رابالابراد (در بهشت)، (دعایی است که برای علمای بزرگ متوفی کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
برای خدا برای خدا، خدا را، زنهار زنهار، الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته... . (عالم آرای عباسی)
فرهنگ لغت هوشیار
بسوی خدا بجانب خدا در راه خدا: آنگاه برانید تکاور بسوی شاه باپور و برادر بشتابید الی الله. کای شاه ملک افسر وی میر فلک جاه العبد و مافی یدی کان لمولاه. (ازمنظومه ای مذهبی شرح حال حربن یزید ریاحی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل القبله
تصویر اهل القبله
مردمان قبله نامی است که به مسلمانان اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل السنه
تصویر اهل السنه
متمسکان بسنت سینیان مقابل به شیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایم الله
تصویر ایم الله
سوگند خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل الذمه
تصویر اهل الذمه
((اَ لُ ذِ مِّ))
اهل کتاب، از یهود و نصارا و زردشتیان که جزیه پردازند و در پناه مسلمانان باشند
فرهنگ فارسی معین
بدیل، سالک، عارف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لک های پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی